فرانظریه، اولین حلقه مطالعاتی حوزه (IR) محسوب میشود. یک پایه اساسی فرانظریه ها در فلسفه علم است و یک پای دیگر آن در گزاره های نظریهها. مبانی فرانظری بنیانهای لازم برای ساختن یک نظریه را فراهم می سازد. این بخش از سه قسمت تشکیل شده است. (شکل 2-1)

یک جنبه از هستیشناسی به این مسئله می پردازد که «وجود» چیست. وجود در خارج از ذهن است یا داخل ذهن. آیا دولت وجود اصلی است یا انسان؟ وجود مادی اصالت دارد یا وجود ذهنی؟ و ... این که به کدام وجود باور داشته باشیم، عامل ایجاد نظریه خاصی است. جنبه دیگر از هستی شناسی به انسان شناسی میپردازد. انسان شناسی اوج هستی شناسی است: آیا انسان ذاتاً شرورند یا این که انسان ذاتاً دارای فطرت پاک است؟ این که انسان را چگونه میبینیم، جهانبینی های متفاوتی را خلق میکند که حاصل آن نظریه های متفاوت است.
معرفت شناسی به این موضوعات میپردازد: از کجا میدانیم آنچه که میدانیم، میدانیم؟ انسان ها توانایی دانستن چه چیزی را دارا هستند؟ چگونه به دانش و خودآگاهی میرسیم؟ آیا علم انباشتی است یا نسبی؟ و ... این که مبنای معرفتیمان چه باشد، نظریه های مرتبط به آن نیز متفاوت خواهد بود.
روششناسی به این موضوع میپردازد که راه رسیده به دانش اصیل و واقعی کدام راه است. در بسیاری از متون روابطبینالملل و فلسفه علم مرز بین معرفتشناسی و روششناسی بسیار روشن نیست، اما میتوان گفت که روششناسی روشهای کاربردیتری را برای حصول دانش نشان میدهد. معرفتشناسی پوزیتیویستی، روش استقرا، قیاس و ابطال را به عنوان راه مناسب برای رسیدن به علم واقعی پیشنهاد میدهد.[1]
نظریه نیز اجزای مختلفی دارد که در ارتباط با مبانی فرانظری مرتبط با خود ساخته میشود.(شکل 3-1)
نظریه واقعگرایی علمی والتز را در نظر بگیرید: مفاهیمی چون قدرت، آنارشی، دولت، ساختار، توذیع توانمندی و ... مفاهیم نظریه او را میسازند. مفروضاتی مانند این که انسان ذاتاً شرور است، دولت واحد اصلی سیاست بین الملل است. دولت ها به دنبال بقا هستند و گزاره های نظری وی از جمله: سیستم بین الملل آنارشی باقی خواهد ماند، توذیع توانمندیها با تعداد قدرت های بزرگ سنجیده میشود، ساختار خود را برکارگزار تحمیل میکند و توازن قوا به صورت خودکار برقرار میشود همگی ریشه گرفته از نوع نگاه والتز به مبانی هستیشناسی و معرفتشناسی خاص او دارد که به نظریه وی جهت میدهد
بنابراین ضرورت اصلی نظریه در روابطبینالملل عبارت است از: توصیف دقیق پدیدهها، تبیین آنها و نهایتاً ایجاد سازوکار برای سیاستگذاری در آن حوزه است.
[1].قاسم ،افتخاری،تبار شناسي علوم تجربي، پژوهشنامه انجمن علوم سياسي ايران، شماره 1،زمستان 1384 صص 51-45
[1].International Relation
[2].رابرت فالتز گراف، جیمز دوئرتی؛ علیرضا طبب، وحید بزرگیری، نظریه های متعارض در روابطبینالملل، تهران: قومس، چاپ هفتم، 1393، 31.
[3]. کنت نیل والتز؛ غلامعلی چگینیزاده، داریوش یوسفی، نظریه های سیاست بین الملل، تهران: وزارت امور خارجه، 1393، 15.
[4]. حمیرا، مشیر زاده، تحول در نظریه های روابطبینالملل، تهران: سمت، 1385، 123.
[5]. به نقل از دکتر قاسم افتخاری(از هواداران این دیدگاه): «وظیفه علم دو مورد است: 1. کشف عیب. 2. رفع عیب. وظیفه اصلی نظریه پرداز روابطبینالملل کشف عیب است.»/ 8/07/ 1393.
[6]بخشی از نظریه یا به عبارت بهتر بخش حاکم بر نظریه که رابط بین فلسفه علم با نظریه های هر علم خاص و منتج از آن است.
[7]. فرد، چرنوف، علیرضا طیب، نظریه و زَبَرنظریه در روابط بین الملل، تهران: نی، 1393، 80.
*دانشجوی کارشناسی ارشد روابط بین الملل دانشگاه تهران